رویای من p⁸
صبح ساعت۸ بیدار شدم. اول یه دوش گرفتم و موهامو بستم و یه لباس خنک پوشیدم.
رفتم پایین
-خانم بفرمایین صبحونه حاضره
+بله الان
نشستم و صبحونمو خوردم و رفتم آماده شدم و رفتم کلاس پیانوم
به معلم پیانومون سلام کردم و نشستم
-امروز یه شاگرد جدید داریم بچه ها
+کیه؟
اومد تو یه پسر که به نظرم حداقل۲۴ اینا میشد
بهش سلام کردیم و نشست راستش خیلی مودب بود برعکس جونگ کوک
کلاس تموم شد و موقع خارج شدن از اونجا همون شاگرد جدیده اومد گفت:
-ببخشید میشه وقتتون رو بگیرم؟
+بله بگو
-شما چند سالتونه؟
+بیست و سه
-ع منم بیست و پنج سالمه
+نپرسیدم
-گفتم شاید خواستین
+برای چی بخوام؟
-خوب.. هیچی من تو این مشکل دارم میشه بهم توضیح بدین؟
+برو از استاد بپرس ب من چ
الان اون مودبه و من بی ادب
رفتم خونه و یکم استراحت کردم و رفتم بیرون یه هوایی بخورم
داشتم همینطور راه میرفتم تا اینکه
صدایی بسیار آشنا گفت
-سلام خانم...
برگشتم چی شد؟ دوباره همون شاگرد جدیده؟
+تو اینجا چی میگی
-خونمون نزدیک اینجاست
گل بود به سبزه نیز آراسته شد
-شما تو اون عمارتین؟
+بله
-خیلی قشنگ و بزرگه
+ ب تو ربطی نداره
-اسمتون چیه؟
+لیا کیم یون
-خوب لیا
+ترجیح میدم بگین خانم کیم
-ها؟ باشه
گل بود به سبزه نیز آراسته تر شد
الانم آخه وقتشه جونگ کوک دقیقا از اونجا رد بشه
(گایز از این به بعد برای مکالمه سه نفره برای نفر سوم از& استفاده میکنم الان برای شاگرد جدیده از این استفاده میکنم)
-سلام لیا شی
+سلام آقای کوک
&میشناسین همو؟
-ایشون کیه؟
+خوب این آقای کوکه و آقای کوک اینم همکلاسی جدیدمه
&نسبتی دارین؟
+بله رئیسمه با اجازه
معلوم بود قیافش گرفته شده
&بله همینطوره
+اگه اجازه بدین من باید برم آقای..
& تهیونگ
+خوب من باید تا چند دقیقه دیگه گالری باشم پس خدافظ
&خدافظ
-منم دارم گالری میرم
+پس راهمون یکیه اما من میخوام تنها برم
-مشکلی نیست
با دیدن قیافه خوشحال تهیونگ نظرم عوض شد
تو کل راه همش داشت از بچگیش میگفت نمیدونستم همچین آدمی انقد خاطره ی خنده دار داشته.
داشتم راه میرفتم تا اینکه دوباره...
همون اتفاق!!
داشت ماشین با سرعت زیاد میومد و من هم خشکم زده بود که یهو کشیده شدم به عقب
برگشتم دیدم افتاده زمین و دستش داره خون میاد
(با داد و فریاد)- لیا صد بار نگفتم حواستو جمع کن چرا جلو پاتو نگاه نمیکنی چرا انقد بی احتیاطی؟
+من..
-تو غلط میکنی اونجوری راه میری
و خودش تنها رفت
منم چند دقیقه بعد دنبالش راه افتادم
رفتم بالا
هیچ کاری نمیتونستم بکنم اون دادی که سرم زد هم خیلی متعجبم کرد چون ازش انتظار نداشتم هم خیلی بلند بود و ترسیدم
ولی اون دستش به خاطر من زخم شد پس وظیفه دارم ببندم دستشو
رفتم سمت درش
در زدم
اجازه ورود داد و رفتم تو
+سلام
هیچی نگف
+اومدم دستتو ببندم و برم
دستم که به زخمش خورد صدای هیس هیسش اومد
بدجور زخم شده بود
دستشو که بستم داشتم میرفتم بیرون تا اینکه..
دستمو گرفت و به عقب کشید
-لیا
این دومین بار بود میگفت لیا
+ب.. بله
-من متاسفم سرت داد زدم و اذیتت کردم فقط ترسیده بودم و.. میدونی که اون لحظه آدم چه حسی بهش دست میده
هیچی نگفتم
-در کل معذرت میخوام
اینبار تو۵ سانتی صورتش وایساده بودم یه فیس تو فیس شده بود
قلبم داشت تند تند میزد
بعد دستمو از دستش جدا کردم و از خجالت رفتم تو دفتر و معلوم بود متوجه این حسم شده
رفتم تو دفترم و سرمو گذاشتم رو میز و دیگه نفهمیدم چی شد تا صدای...
رفتم پایین
-خانم بفرمایین صبحونه حاضره
+بله الان
نشستم و صبحونمو خوردم و رفتم آماده شدم و رفتم کلاس پیانوم
به معلم پیانومون سلام کردم و نشستم
-امروز یه شاگرد جدید داریم بچه ها
+کیه؟
اومد تو یه پسر که به نظرم حداقل۲۴ اینا میشد
بهش سلام کردیم و نشست راستش خیلی مودب بود برعکس جونگ کوک
کلاس تموم شد و موقع خارج شدن از اونجا همون شاگرد جدیده اومد گفت:
-ببخشید میشه وقتتون رو بگیرم؟
+بله بگو
-شما چند سالتونه؟
+بیست و سه
-ع منم بیست و پنج سالمه
+نپرسیدم
-گفتم شاید خواستین
+برای چی بخوام؟
-خوب.. هیچی من تو این مشکل دارم میشه بهم توضیح بدین؟
+برو از استاد بپرس ب من چ
الان اون مودبه و من بی ادب
رفتم خونه و یکم استراحت کردم و رفتم بیرون یه هوایی بخورم
داشتم همینطور راه میرفتم تا اینکه
صدایی بسیار آشنا گفت
-سلام خانم...
برگشتم چی شد؟ دوباره همون شاگرد جدیده؟
+تو اینجا چی میگی
-خونمون نزدیک اینجاست
گل بود به سبزه نیز آراسته شد
-شما تو اون عمارتین؟
+بله
-خیلی قشنگ و بزرگه
+ ب تو ربطی نداره
-اسمتون چیه؟
+لیا کیم یون
-خوب لیا
+ترجیح میدم بگین خانم کیم
-ها؟ باشه
گل بود به سبزه نیز آراسته تر شد
الانم آخه وقتشه جونگ کوک دقیقا از اونجا رد بشه
(گایز از این به بعد برای مکالمه سه نفره برای نفر سوم از& استفاده میکنم الان برای شاگرد جدیده از این استفاده میکنم)
-سلام لیا شی
+سلام آقای کوک
&میشناسین همو؟
-ایشون کیه؟
+خوب این آقای کوکه و آقای کوک اینم همکلاسی جدیدمه
&نسبتی دارین؟
+بله رئیسمه با اجازه
معلوم بود قیافش گرفته شده
&بله همینطوره
+اگه اجازه بدین من باید برم آقای..
& تهیونگ
+خوب من باید تا چند دقیقه دیگه گالری باشم پس خدافظ
&خدافظ
-منم دارم گالری میرم
+پس راهمون یکیه اما من میخوام تنها برم
-مشکلی نیست
با دیدن قیافه خوشحال تهیونگ نظرم عوض شد
تو کل راه همش داشت از بچگیش میگفت نمیدونستم همچین آدمی انقد خاطره ی خنده دار داشته.
داشتم راه میرفتم تا اینکه دوباره...
همون اتفاق!!
داشت ماشین با سرعت زیاد میومد و من هم خشکم زده بود که یهو کشیده شدم به عقب
برگشتم دیدم افتاده زمین و دستش داره خون میاد
(با داد و فریاد)- لیا صد بار نگفتم حواستو جمع کن چرا جلو پاتو نگاه نمیکنی چرا انقد بی احتیاطی؟
+من..
-تو غلط میکنی اونجوری راه میری
و خودش تنها رفت
منم چند دقیقه بعد دنبالش راه افتادم
رفتم بالا
هیچ کاری نمیتونستم بکنم اون دادی که سرم زد هم خیلی متعجبم کرد چون ازش انتظار نداشتم هم خیلی بلند بود و ترسیدم
ولی اون دستش به خاطر من زخم شد پس وظیفه دارم ببندم دستشو
رفتم سمت درش
در زدم
اجازه ورود داد و رفتم تو
+سلام
هیچی نگف
+اومدم دستتو ببندم و برم
دستم که به زخمش خورد صدای هیس هیسش اومد
بدجور زخم شده بود
دستشو که بستم داشتم میرفتم بیرون تا اینکه..
دستمو گرفت و به عقب کشید
-لیا
این دومین بار بود میگفت لیا
+ب.. بله
-من متاسفم سرت داد زدم و اذیتت کردم فقط ترسیده بودم و.. میدونی که اون لحظه آدم چه حسی بهش دست میده
هیچی نگفتم
-در کل معذرت میخوام
اینبار تو۵ سانتی صورتش وایساده بودم یه فیس تو فیس شده بود
قلبم داشت تند تند میزد
بعد دستمو از دستش جدا کردم و از خجالت رفتم تو دفتر و معلوم بود متوجه این حسم شده
رفتم تو دفترم و سرمو گذاشتم رو میز و دیگه نفهمیدم چی شد تا صدای...
- ۷.۳k
- ۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط